دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 13 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

این روزهای مامان

سلام نفس مامان                                          کجایی کوچولوی ناززم؟مامانی حالش خیلی بده فکرمیکردم بهتر شدم ولی هنوز پاهام از کمر به پایین توآتیش میسوزن انگار از یه طرفم باز لکه بینی نمیدونم چرا اینطوری شدم اخه هنوز چن روز تاوقتم مونده و من چن روز پیش تست بی بی چکم منفی بود حالا نمیدونم زود از بی بی چک استفاده کردم که منفی نشون داده یا واقعا منفی بوده ولی مامان جان تواین هوا  دمای بدنمم خیلی بالاست نگران ما...
30 خرداد 1392

حسرت

میگم مامانا خیلی سخته آدم توحسرت چیزی باشه نه؟ این حرف منو بیشترکسایی درک میکنن که توحسرت نی نی هستن وقتی عکس یه نی نی ناز  رو میبینم که مامان یا باباش همش قربون صدقه اش میرن دلم میلرزه یعنی من لیاقتش رو ندارم عکس یه نی نی بذارم تو وبم که نی نی مال خودم باشه از شیطونی هاش بگم از زندگی سه نفرمون بگم ؟سختمه خداجون وقتی که یه ادم مث من همه دلخوشیش به اینه که یه نی نی بیاد تو زندگیش این انصاف نیس که انقد منتظربمونه بااینکه میدونم باید راضی باشم به رضاش باید صبرکنم باید خودش مصلحت بدونه تا فرشته شو بفرسته رو زمین اما منم دل دارم الان چی میشد نی نی تودلم بود و از وول خوردناش از لگد زدناش از دردایی که بخاطرش تحمل میکردم می...
29 خرداد 1392

نشد مامانی ولی امیدوارم هنوز

مامانی الان تست زدم منـــــــــــــــــــــفی بود شاید هنوز برای تست خیلی زود بود اما جون مامان دارم توتب و حرارت میسوزم این که دیگه تلقین نیس شایدم مریضم و اصلا جدی نمیگیرم به هرحال هرچی خدا بخواد راضیم به رضاش ...
28 خرداد 1392

مامانی سختشه جوجوم

مــــــــــــــــــــــــــــامـــــــــــــــــــــــــــان جان سلام الهی فداتشم عزیزم مامانی الان دقیقا کجایی؟ اون بالا بالاها یا دل مامانی؟ چقد دوس دارم این ماه چن روز بعد وقتم بعد تست(بی بی چک)بابایی رو غافلگیرکنم                                  انقد برنامه دارم عزیزم که نگــــــــــــــــو مامانی اصلا به خودم نمیرسم صبح تا عصر که بابایی بیاد خونه گرسنه میمونم و همش گیج میزنم ساعت11 کمترازنیم کیلو گوجه سبز با یه ویفر کوچولو خوردم این اخرا بدجوری...
27 خرداد 1392

خدا جــــــــون من چم شده؟

سلام آیا من ویروسی شده ام یا حامله ام؟ کــــــــــــــــــــــدوم؟ ای خدا جونم به لبم رسیده چن روزه از روز جمعه همش تب دارم همشم پایین تنم انگارکه دارم فلج میشم بخدا خیلی سختمه نای حرکت ندارم بی حالم میگن ویروس تشریف فرماشدن که تب و تهوع و این جور حالت ها رو هم داره من فقط تب پایین تنه دارم یه مسئله ی خیلی مهم دیگه من قبل ازاین اصلا اهل خوردنی های ترش مزه نبودم یااگه میخوردم خیلی خیلی کم مخصوصا گوجه سبز اصلا حالا مخ همسری بیچاره رو از ظهر زدم که برام از پلدشت گوجه سبزبخیربیار چون شاید تااینجابرسی یادت بره اونجا هی smsمیدادم که گوجه سبزمن فراموش نشه وای یعنی این منم که انقد شکمو شدم؟اونم چی گوجه سبز تـــــــــــــــــــرش؟ صب...
26 خرداد 1392

بغض...

                                           خدای آسمونا خدای خوبی ها خدای بنده های تنها خیلی بغض دارم خیلی تنــــــــــــــــــــــهام خدایا از تو نه ولی از خودم خیلی ناامیدم هیچوقت خودمو انقد بی ارداه و بی حال ندیده بودم شب وسایلمو میذارم توکیف اماده میکنم صبح پاشم برم باشگاه اما انگار همون الناز شب نیستم  ذهنم درگیره  فقط به یه موضوع فکرمیکنم اونم نی نی هستش خوب چیکارکنم نمیتونم خوش باشم الان نزد...
25 خرداد 1392

تموم شد

این ترم تصمیم داشتم ادامه بدم درسمو و فقط برای پرکردن وقتم میخواستم درسمو ادامه بدم اما همین روزاست که میرم انصراف بدم و همه چی تموم بشه چون یه دلم دانشگاست که برم برای ادامه یا نه ولی انگار قسمت نیس که دیگه ادامه بدم خداروشکرزندگیم خوبه و چیزی کم ندارم واسه همین میخوام سرخونه زندگیم باشم و دیگه فکردرس رو نکنم ...
25 خرداد 1392

تصمیم بزرگ مامان و بابا

دوتاتصمیم مهم  من و همسری دیروز بابایی خیلی جدی پیشنهادی رو که چندین بار داده بود رودوباره مطرح کرد ازم خواست که یه نی نی بیاریم خونمون و سرپرستی اش رو به عهده  بگیریم خدایا چه ذوقی کردم یه لحظه چشام پر از اشک شد چقدخوشحالم که همسرم انقد نی نی دوس داره و ادامه ی زندگیش بامن انقد براش مهمه خدایا شکرت من از وقتی خودمو شناختم دوتاارزوی خیلی بزرگ داشتم اول اینکه بعدمرگ اهدای عضو داشته باشم حتی وقتی 19سالم بود ثبت نام کردم و کارتشم دارم حالا بماند که مامانم خیلی ازم ناراحت شد ولی بابایی بابغض استقبال کرد ویکیشم اینکه  اینده انقدی داشته باشم که بتونم سرپرستی یه نی نی رو به عهده بگیرم تابه حال که نشده ولی از خدا میخوام یه...
23 خرداد 1392